بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ رسمی اقدس اکبرنژاد
دولت عشق! سر بر دار!
با آنهاييكه عاشقانه آمدند تا دولت عشق را در آرمانشهر انقلاب بر پاي دارند! از بيدادگاههاي طاغوت تا بر سر دار عشق! در جمهوري اسلامي! بار شكنجه ها بر دوش، با بدني زخمين، مردي دستفروش، يك معلم ساده، از تبار پاكان در پيشگاه تاريخ سوگند ياد مي كند كه همراه محرومان خواهد بود. مردي وارسته و آسماني، كه مي گويند گلابي و ليمو شيرين بر روي چرخ دستي مي فروشد! در حاليكه ليموشيرين هايش را بسيار ارزان و گاه مجاني در جنوب شهر شهر مي فروشد! در حاليكه بسيار نيازمند است. او ميگويد ليمو شيرين هايش را فقيران جنوب شهر براي بيمارانشان مي خرند و چون آنها پول كافي براي خريد اين ميوه ندارند، اينست كه ليمو شيرينهايش را مجاني مي فروشد! آري، رجايي، مردي از نسل وارستگان و بزرگواران، يكباره مي شود رئيس جمهور! و اين براي شياطين و اربابان زر و زور و تزوير باور كردني نيست! مي گويند پس از رياست جمهوري خودش را عادت داده بود به مشاهده اي كوتاه از آثار آنچه كه بيش از رياست جمهوريش منتسب به آنها بوده، تا يادش نرود كه ابتدا چه بوده! كه بوده! و خودش را فراموش نكند! و اينگونه بود كه مردي از تبار شهيدان، بار امانت بزرگ بر دوش، در كنار امام (ره) راستين سوگند ياد كرد كه راه را تا آخر مي ماند و ماند و فقط يك ماه! فقط حدود يك ماه در اتاق ساده و بي آلايش رياست جمهوريش مهمان مردم قدر شناسي بود كه يكروز به صداقت و ايمان و پاكي و مبارزه اش در راه خدا راي اعتماد دادند! دريغا كه دستهايي خبيث، سبز قامت او را ناجوانمردانه از شاخه انقلاب جدا كردند كه آن دستان بريده باد! آري، او از اولين هاي اين انقلاب و از بهترين ها بود كه دشمنن تحمل او را بيش از يكماه نياورد. مثل بهشتي، مثل مطهري، و دشمن مي دانست كه انقلاب در كنار اين مردان خدايي، ريشه اش محكمتر و قامتش برافراشته تر مي ماند و دشمن نتوانست اينهمه بزرگواري را تحمل كند! مردي با گامهاي بلندش، مردي كه استوارانه شكنجه گاههاي شاه را در مي نوردد. از كف پايش تا ذره ذره بدنش كه از آنها خون مي چكد يكروز در سازمان ملل متحد به عنوان سندي بر جنايات شاه فرياد مي زند : راه را گم نكنيد، چه ما باشيم يا نباشيم! و ناگهان در يك صبح خونين دو يار صميمي، دو همدل و همزبان، شهيد رجايي و باهنر، كه هر دو در يك روز متولد شده اند، در يك انتخاب عاشقانه نيز همزمان با هم عاشقانه مي سوزند و خاكستر وجودشان را نسيم بر فراز همه تاريخ مي گسترد تا مرداني دوباره از جنس رجايي ها و باهنرها و همه شهيدان پاك سبز شوند و اين راه بي رهرو نماند و اين شيوه هميشه تاريخ است همراه با زندگي مرداني كه مي خواهند خدايي باشند و خداوند آنها را خود انتخاب مي كند! و چه خوب است كه دولتمردان ما در يك فرصت بدست آمده انقلاب را بررسي كنند و عملكردهايشان را نيز! و خودشان را هر چه زودتر از منجلابي كه همچنان آنان را به كام خود مي كشد، نجات دهند. منجلاب خود پرستي، دنيا پرستي، تجاوز به بيت المال و حقوق مردم، آنهاييكه اعمال خود را در برابر تاريخ توجيه مي كنند و مي دانند كه عملكردهايشان را چه خدايي و چه غير خدايي بايد پاسخگو باشند. بهرحال، ببينيم آنچه كه « بود » چه بود؟ و آنچه كه «هست» چيست؟ و آنچه كه بايد «باشد»كدامست؟ آيا به آن رسيده ايم؟ بخصوص در طول 33 سال پس از انقلاب، اگر رسيده ايم، كو؟ اگر نرسيده ايم، چرا؟ چه كسي پاسخگوست؟ چه كسي پاسخگوي خون شهيدان است؟ چه كسي پاسخگوي پايمال شدن ارزشهاست؟ چه كسي؟ واقعاً چه كسي؟ اقدس اكبرنژاد
مختصري از زندگينامه شهيد رجايي محمدعلی رجایی در ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. پدر او عبدالصمد نام داشت و از کسبه و بازرگانان قدیم قزوین و تهران بودند و چهار سال پس از تولدش در ۱۹۳۷ (۱۳۱۶) درگذشت. محمدعلی از این به بعد با مادر و برادرش زندگی میکرد. او تحصیلات ابتدایی را در قزوین تمام کرد و در ۱۳ سالگی به تهران رفت و از روی خودساختگی که در شخصیت او بود به کار و فروشندگی که در آن دوران بسیار مرسوم بود در نزدیکی محل کار برادر در جنوب شهر مشغول شد و بر خلاف دیدگاه عوام هیچگاه در فقر و تنگدستی زندگی نکرد. در ۱۷ سالگی به آموزشگاه گروهبانی نیروی هوایی رفت و در حین تحصیل با احزاب و گروههای سیاسی مخالف شاه (همچون فداییان اسلام(آشنا شد و در جلسات سید محمود طالقانی شرکت میکرد. او در این دوران از طرفداران محمود طالقانی بود و در ضمن حضور در ارتش، مخفیانه با فداییان اسلام فعالیت میکرد. رجایی پس از ماجراهایی از ارتش بیرون آمد و یک سال در شهرستان بیجار به معلمی پرداخت و سپس در سال 1335 برای ادامة تحصیل به دانشسرای عالی رفت و در 1338 از آنجا فارغالتحصیل شد. وی با انجمنهای اسلامی دانشجویان هم همکاری داشت. در 1338 (۱۹۵۹)پس از اتمام تحصیل در دوره کارشناسی ارشد آمار به قزوین بازگشت و در جریان فعالیتهای سیاسی و پخش اعلامیه دستگیر شد و ۵۰ روز را در زندان گذراند. رجائی با عضویت در نهضت آزادی ایران به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ با تشکیل سازمان مجاهدین خلق با این سازمان همکاری نمود و به دلیل این همکاری1353 (۱۹۷۴)رژیم شاه وی را دستگیر کرد و بدین سبب، چهار سال را در زندان گذراند و مورد شدیترین شکنجههای ساواک قرار گرفت. قراردادن او در قفس طوطی و کشیدن ناخنهای پا تنها بخش کوچکی از زندگی رجایی بعنوان با سابقه ترین زندانی سیاسی زمان خود است که ساواک به جهت افشای نام و محل همرزمانش بر او وارد مینمود و او هیچ وقت بر خلاف اکثر زندانیان سیاسی که به سرعت پس از دستگیری و همکاری آزاد میشدند آزاد نشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی
او چند ماه قبل از انقلاب 57 از زندان آزاد شد. هنگام آمدن روح الله خمینی به ایران در کمیتهٔ استقبال مردمی از وی شرکت داشت. او مخالف ترورهای بازماندگان دوره پهلوی بود و رفعت اسلامی و عدالت اجتماعی را بعنوان یک روشنفکر دینی همیشه در رفتار و افکار او به روشنی مشاهده میشد و از همین رو مخالفینی از افراد مذهی تندرو در داخل حکومت داشت . پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، او سمتهای مختلفی را به عهده گرفت. رجائی پس از انقلاب به همراه مهندس عزت الله سحابی و ۱۱ نفر دیگر از اعضای نهضت آزادی ایران به دلیل تفاوت دیدگاههایشان با مهندس بازرگان و اعتقاد به برتر دانستن عدالت اجتماعی بر آزادی و دموکراسی، از نهضت آزادی استعفا دادند و بر خلاف تفاوت اندک دیدگاههای حزبی و مدیریتی با این همه از مهندس بازرگان بعنوان استاد مورد احترام خود یاد میبرد . در 1357 (۱۹۷۹)به وزارت آموزش و پرورش رسید، در (۱۹۸۰)1358 به نمایندگی مجلس رسید و در همان سال در کابینة بنی صدر، به عنوان دومین نخستوزیر جمهوری اسلامی پس ازبازرگان شرکت داشت. او در دورهای از 11 مارس 1981 تا 15 اوت 1981 ضمن نخستوزیری، وزارت امور خارجه را نیز به عهده داشت. او از طرفداران و مجریان انقلاب فرهنگی در دانشگاههای ایران بود. پس از برکناری بنی صدر او مدت کوتاهی دومین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود. در این دوره محمد جواد باهنر نخست وزیر او بود.
شهید رجایی نخستین مقام بلندپایه ایران پس از انقلاب بود که در سازمان ملل حضور یافت و فریاد مظلومیت جمهوری اسلامی را با پای برهنه فریاد زد. ۱۳۹۰ شنبه ۱۹ شهریور ساعت 07:16 به گزارش برنا، شهید رجایی نخستین مقام بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است که در مجمع عمومی سازمانملل شرکت و سخنرانی کرد. نظرات شما عزیزان: موضوع مطلب : <-CategoryName-> نويسندگان |
|