صفحهى 623
«1»
با اين حال چطور ممكن است در آيه مورد بحث كه مشتمل برأسى از اساس دين و اصلى از اصول آن است، اصلى كه رگ و ريشه همه سعادتهاى انسانى بدان منتهى مىشود، هيچ قيدى از قيود را نياورد، و بطور مطلق بفرمايد: (خدا و رسول و اولى الامر خود را اطاعت كنيد) ؟!
از اين هم كه بگذريم آيه شريفه بين رسول و اولى الامر را جمع كرده، و براى هر دو يك اطاعت را ذكر نموده و فرمود:" وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"، با اين كه در مورد رسول حتى احتمال اين نيز نمىرود كه امر به معصيت كند و يا گاهى در خصوص حكمى دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولى الامر اين احتمال برود به هيچ وجه نبايد براى جلوگيرى از اين احتمال قيدى نياورد، پس ما همين كه مىبينيم در مورد آنان نيز قيدى نياورده، چارهاى جز اين نداريم كه بگوييم آيه شريفه از هر قيدى مطلق است، و لازمه مطلق بودنش همين است كه بگوييم همان عصمتى كه در مورد رسول مسلم گرفته شد، در مورد اولى الامر نيز اعتبار شده باشد، و خلاصه كلام منظور از اولى الامر، آن افراد معينى هستند كه مانند رسول خدا (ص) داراى عصمتند.
حال ببينيم منظور از كلمه امر در عنوان (اولى الأمر) چيست؟ منظور از آن، آن شان و آن كارهايى است كه با دين مؤمنين مخاطب به اين خطاب، و يا به دنياى آنان ارتباط دارد، و مستقيم و غير مستقيم به آن برگشت مىكند، مؤيد اين كه منظور از امر چنين شانى است وسيع، دو آيه زير است، كه كلمه (امر) در هر دو به معناى امور دنيايى است، در يكى مىفرمايد:" وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ" «2» و در ديگرى در مدح مردم با تقوا مىفرمايد:" وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ" «3»، و هر چند كه ممكن است به وجهى منظور از كلمه (امر) فرمان باشد، كه در مقابل نهى است، ليكن اين احتمال بعيد است.
كلمه" اولى الامر" در اين آيه مقيد شده به قيد" منكم"، و ظاهر اين قيد اين است كه ظرفى باشد به اصطلاح مستقر، يعنى عامل آن از افعال عموم باشد نظير (" بودن" و امثال آن) و
_______________
(1) ما بشر را توصيه كردهايم به اين كه نسبت به والدينش احسان كند، اما اگر والدين خواستند و حتى مبارزه كردند كه تو بشر را وادار كنند به اين كه براى خدا شريكى بگيرى كه علمى و حجتى بر شركت او ندارى، ديگر اطاعتشان مكن. سوره عنكبوت آيه 8.
(2) در امر با آنان مشورت كن. سوره آل عمران آيه 159.
(3) كارهايشان در بينشان با مشورت صورت مىگيرد. سوره شورا آيه 38.
_________________________________________
صفحهى 624
معنايش اين باشد كه اطاعت كنيد اولى الأمرى را كه از خودتان باشد، و اين قيد به همان معنايى است كه قيد" منهم" در آيه:" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ" «1» به آن معنا است و هم چنين در آيات زير و نيز در دعايى كه از حضرت ابراهيم (ع) نقل كرده مىفرمايد:" رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ" «2»، و نيز در باره رسولان الهى فرموده:" رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي" «3».
منظور ما از اين گفتار اين است كه خواننده را متوجه مردود بودن گفتار بعضى از مفسرين در معناى كلمه" منكم" بكنيم، آن مفسر گفته: از اين كلمه كه" اولى الامر" مقيد به آن شده به خوبى استفاده مىشود: كه اولى الأمر نيز فردى از افراد معمولى جامعه است، مىفرمايد" اولى الأمر" را كه فردى مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهگاهى گناه و خطا مىكند اطاعت كنيد. مفسر نام برده با اين تفسير خواسته است اعتبار مساله عصمت از" اولى الأمر" را بيندازد.
مطلب ديگرى كه در باره كلمه" اولى الأمر" مورد بحث قرار گرفته، اين است كه معناى اين كلمه از نظر مصاديقى كه دارد چيست؟ آيا با اين كه اين كلمه اسم جمع است، منظور دسته دستههايى هستند كه هر دستهاى به عنوان اهل حل و عقد در هر عصرى امور مسلمين را اداره مىكنند، و يا منظور فرد فرد معصومينند، كه يكى پس از ديگرى زمام امور مسلمين را به دست مىگيرند؟ آنچه در بدو نظر احتمالش به ذهن مىرسد اين است كه منظور فرد فرد معصوميناند كه اطاعتشان بر خلق واجب شده، و يكى پس از ديگرى زمام امور را به دست گرفتند و وجوب اطاعتشان بر مردم را تنها از نظر لفظ به جمع آنان نسبت داده در حقيقت معناى جامعى از معصومين در نظر گرفته و لفظ" اولى الأمر" را در آن استعمال كرده همان طور كه خود ما نيز در گفتگوهاى خود مىگوييم: (نمازهايت را بخوان) و(بزرگانت را اطاعت كن) و (گوش به فرمان بزرگان قومت باش)، با اين كه هر وقت انسان نماز بخواند يك نماز مىخواند نه همه نمازها را و همچنين اطاعت از بزرگان قوم، و گوش دادن به سخنان بزرگتر خود.
يكى از سخنان عجيب كه در اين مورد گفته شده گفتار فخر رازى است «4» كه گفته
_______________
(1) او كسى است كه در ميان مردم امى رسولى كه از خودشان بود مبعوث كرد) سوره جمعه آيه 2.
(2) پروردگارا رسولى از آنان و در بين آنان مبعوث فرما) سوره بقره آيه 129.
(3) اى بنى آدم اگر رسولانى از خود شما برايتان آمد كه آيات مرا بر شما تلاوت كنند چنين و چنان كنيد) سوره اعراف آيه 35.
(4) تفسير كبير فخر رازى ج 10 ص 146.
_________________________________________
صفحهى 625
است اگر منظور از اولى الأمر خصوص ولى امر معصوم باشد، اين اشكال وارد مىشود كه الزاما بايستى جمع را بر مفرد حمل كنيد، و بگوييد منظور از كلمه" اولى الامر" ولى امر مىباشد، و اين خلاف ظاهر است.
عجيب بودن گفتار وى در اين است كه چگونه غفلت كرده از اين كه استعمال جمع در مفرد چيز نوظهورى نيست، هم در لغت شايع است، و هم قرآن كريم پر است از آن، و اينك چند نمونه آن را نقل مىنماييم:" فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ" «1»،" فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ" «2»" إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا" «3»،" وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ" «4»،" حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ" «5»" وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ" «6»، و از اين قبيل موارد مختلفهاى كه يا در اثبات يا در نفى، يا در اخبار و يا در انشاء كلمه جمع در مفرد استعمال شده است.
آنچه از حمل جمع بر فرد، خلاف ظاهر است اين است كه لفظ جمع را اطلاق كنند و يكى از آحاد آن را اراده نمايند (مثلا پدرى به فرزندش بگويد: (علما را احترام كن)، و منظورش از علما فقط يك عالم باشد، به طورى كه اگر فرزند، عالمى ديگر را احترام نمايد اعتراض كند كه من كى به تو گفتم اين آقا را احترام كنى، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است)، نه اين كه حكم را طورى روى جمع ببرد كه يك حكمش به عدد موضوعاتى كه دارد منحل به احكامى متعدد شود، مثل اين كه همان پدر به فرزندش بگويد: (علماى شهر را احترام كن)، كه معنايش چنين مىشود: (اين عالم را احترام كن)، (اين را نيز احترام نما)، و همچنين به طورى كه اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تكرار كند به جاى آن يك بار بطور كلى مىگويد: (علماى شهر را احترام كن)، اين طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نيست بلكه مطابق ظاهر است.
[احتمال اينكه معناى" اولوا الامر" اهل حل و عقد (مقامات حكومتى) باشند، و رد اين احتمال]
البته اين احتمال را دادهاند كه مراد از كلمه:" اولى الامر"- يعنى همينهايى كه متعلق وجوب اطاعتند- مجموع من حيث المجموع هيات حاكمه باشد، هياتى كه از عدهاى معدود تشكيل مىشود، و هر يك از آنان فردى از اولى الامرند، به اين معنا كه هر يك به قدر
_______________
(1) اطاعت نكن دروغگويان را سوره قلم آيه 8.
(2) اطاعت نكن كافران را. سوره فرقان آيه 52.
(3) همانا ما اطاعت كرديم آقايان و بزرگان خود را. سوره احزاب آيه 67.
(4) اطاعت نكنيد امر اسراف كنندگان را. سوره شعراء آيه: 151.
(5) محافظت كنيد بر نماز. سوره بقره آيه 238.
(6) خود را در مقابل مؤمنين كوچك كن. سوره حجر آيه 88.
________________________________________
صفحهى 626
خودش در مردم نفوذ و در امور مردم تاثير دارد، يكى رئيس همه لشگرها، و يكى رئيس تك تك لشگرها، يكى رئيس دانشگاهها و يكى رئيس فلان قسمت از اجرائيات دولت، و يكى رئيس قسمت ديگر آن است، بلكه احتمال دارد كه مراد از اولى الامر همان طور كه صاحب المنار گفته «1» همه اهل حل و عقد جامعه باشند، يعنى كسانى كه امت به آنها وثوق و اطمينان دارند، چه علما، و رؤساى لشگر، و تجار، و صنعت گران، و كشاورزان، كه مصالح عمومى امت را تامين مىكنند، و چه رؤساى كارگران، و احزاب، و مديران جرايد مورد احترام، و هيات تحريريه آنها.
پس اين كه احتمال داديم معناى" اولى الامر" أهل حل و عقد باشد منظورمان اين است، يعنى هيات اجتماعيهاى كه از افراد موجه امت تشكيل مىگردد، و ليكن همه اشكال در اين است كه آيا مىتوان مضمون همه آنها را بر اين احتمال تطبيق داد يا نه؟
آيه شريفه- همان طور كه توجه فرموديد- دلالت دارد بر عصمت" اولى الأمر" حتى مفسرينى هم كه آيه را با احتمال بالا تفسير كردهاند اين معنا را قبول دارند، و ناگزير از قبول آنند.
و ما از آنان مىپرسيم با اين كه اعتراف داريد كه آيه شريفه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد چگونه مىتوانيد آن را با افراد هياتهاى حاكمه تطبيق دهيد آيا مىخواهيد بگوييد تك تك افراد اين هيات معصومند و چون چنينند قهرا هيات جمعى آنان نيز معصوم مىشود، (چون مجموع چيزى جز افراد نيست)؟ كه هرگز چنين ادعايى را نمىتوانيد بكنيد زيرا در طول قرنها كه بر امت اسلام گذشته است حتى يك روز هم پيش نيامده كه جمعيت اهل حل و عقد همه معصوم بر انفاذ امرى از امور امت بوده باشند، و چون چنين چيزى سابقه ندارد پس محال است كه خداى عز و جل امت را مامور به چيزى بكند كه مصداق خارجى ندارد. و يا مىخواهيد بگوييد عصمت مستفاد از آيه كه يك صفتى حقيقى است نه صرف فرض و اعتبار. قائم به هيات حاكمه هست نه به تك تك افراد، و خلاصه كلام اين كه هيات معصوم است، هر چند كه تك تك افراد معصوم نباشند، بلكه گناه كه سهل است شرك به خدا نيز بورزند و عينا مانند ساير افراد مردم كه صدور هر گناهى و كفرى از آنان محتمل و ممكن است، مردم مكلف به اطاعت اين افراد نيستند، تا از كافر و گنه كار اطاعت كرده باشند، بلكه مكلف به اطاعت هيات حاكمهاند و نظريه و رايى كه از اين فرد فرد صادر مىشود ممكن است خطا باشد، و امت
_______________
(1) تفسير المنار ج 5 ص 181.
_______________________________________
صفحهى 627
را به سوى ضلالت و معصيت دعوت كند ولى نظريه هيات حاكمه به خاطر عصمتى كه برايش فرض كرديم جز به راه صواب دعوت نمىكند.
اگر منظور شما اين است، مىگوييم اين نيز تصورى است محال، و چگونه تصور مىشود كه يك موضوع اعتبارى- يعنى هيات حاكمه- به يك صفت حقيقى متصف گردد، با اينكه آنچه در خارج وجود و حقيقت دارد افرادند، و هيات امرى است اعتبارى و امر اعتبارى نه معصوم مىشود و نه گنه كار.
و يا مىخواهيد بگوئيد عصمتى كه از آيه شريفه استفاده مىشود نه صفت افراد هيات حاكمه است، و نه صفت خود هيات، بلكه حقيقت آن عبارت از اين است كه خداى تعالى اين هيات را از انحراف حفظ مىكند، و نمىگذارد امر به معصيت كنند، و رايى به خطا بدهند، هم چنان كه خبر متواتر محفوظ از كذب است، با اين كه مصونيت از كذب نه صفت تك تك مخبرين است، و نه صفت هيات اجتماعى آنان، بلكه حقيقت عصمت خبر از كذب اين است كه عادت بر محال بودن دروغ آن جارى شده، و به عبارتى ديگر خداى تعالى خبرى را كه متواتر است حفظ مىكند، از اين كه دروغى و خطايى در آن واقع شود.
راى اولى الامر نيز مانند خبر متواتر است يعنى خطا به هيچ وجه در آنان راه پيدا نمىكند، هر چند كه تك تك خبر واحد و تك تك هيات حاكمه و نيز هيات آنان متصف به صفت زايدى به نام عصمت نيستند، با اين بيان ديگر چه اشكالى دارد كه عصمت" اولى الامر" نيز از قبيل عصمت خبر واحد باشد، و آيه شريفه هم دلالت بر بيش از اين ندارد تنها اين مقدار گويايى دارد كه رأى هيات حاكمه اولى الامر، به خطا نمىرود، بلكه هميشه موافق با كتاب و سنت است و اين خود عنايتى است از خداى تعالى بر اين امت، مؤيد اين توجيه روايتى است كه از رسول خدا (ص) رسيده، كه فرموده:
(لا تجمع امتى على خطاء- امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند) «1»
اگر منظورتان اين است در پاسخ مىگوييم اولا حديثى كه براى تاييد گفته خود آورديد به فرضى كه صحيح باشد و مجعول نباشد هيچ ارتباطى با مورد بحث ما ندارد، زيرا در حديث آمده كه امت بر خطا اتفاق نمىكند نه اهل حل و عقد، كلمه امت براى خود معنايى دارد، و كلمه (اهل حل و عقد) نيز براى خود معنايى ديگر دارد، شما چه دليلى داريد بر اين كه مراد رسول خدا (ص) از كلمه (امت)همه امت نيست، بلكه مراد اهل حل و عقد
_______________
(1) سنن ابن ماجه ج 2 ص 1303 حديث 3950 فيه هكذا ان امتى لا تجتمع على ضلالة.
_________________________________________
صفحهى 628
است؟ علاوه بر اين كه در حديث آمده كه امت بر خطا اجتماع و اتفاق نمىكنند، و شما مىخواهيد آن را معنا كنيد به اين كه خطا از اجتماع امت بر داشته شده، و اين معنا غير آن معنا است.
[آنچه از حديث (لا تجتمع امتى على خطاء) بر مىآيد]
آنچه از حديث بر مىآيد اين است كه خطاى در مسالهاى از مسائل آن قدر فراگير نمىشود كه همه امت را به سوى خود بكشاند، بلكه دائما كسانى در بين آنان خواهند بود كه پيرو حق و بر حق باشند، حال يا همه امت بر حق و پيرو حق مىشوند، و يا بعضى از آنان، هر چند آن بعض، يك نفر معصوم باشد، در نتيجه مضمون روايت نامبرده موافق است با آيات و رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه دين اسلام و ملت حق، از صفحه زمين برانداخته نمىشود، بلكه تا روز قيامت باقى خواهد ماند، نظير آيه زير كه مىفرمايد:" فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ" «1» و نيز مىفرمايد:" وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ" «2»، و نيز مىفرمايد:" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ" «3» و نيز مىفرمايد:" وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ، لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ" «4» و آياتى ديگر از اين قبيل. و مضمون روايت مورد بحث اختصاصى به امت محمد (ص) ندارد، بلكه روايات صحيحى خلاف آن را مىرساند و آن رواياتى است كه از طرق مختلف از رسول خدا (ص) نقل شده كه- خلاصهاش اين است كه- امت يهود به هفتاد و يك فرقه منشعب شد، و نصارا به هفتاد و دو فرقه و مسلمانان به هفتاد و سه فرقه منشعب مىشوند، و همه اين فرقهها در هلاكتند مگر يكى «5»، و ما اين روايت را در بحث روايى كه در ذيل آيه:" وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً" «6» داشتيم نقل كرديم.
و سخن كوتاه اين كه اگر سند روايت مورد بحث درست باشد هيچ بحثى در متن آن
_______________
(1) اگر اينان- مردم معاصر رسول خدا (ص)- به دعوت اسلام كفر بورزند، بدانند كه ما قومى ديگر را موكل كردهايم كه هرگز به آن كفر نخواهند ورزيد. سوره انعام آيه 89.
(2) خداى تعالى دين فطرت را و كلمه توحيد را كلمهاى باقى در نسل ابراهيم قرار داد. سوره زخرف آيه 28.
(3) اين ما بوديم كه قرآن را نازل كرديم، و همين خود ما آن را حفظ خواهيم كرد. سوره حجر آيه 9.
(4) و اين كه اين قرآن كتابى است شكست ناپذير كه باطل نه در عصر نزولش بدان راه مىيابد، و نه در اعصار بعد. سوره فصلت آيه 41.
(5) سفينة البحار ج 2 ص 359.
(6) سوره آل عمران آيه 103.
_________________________________________
صفحهى 629
نيست، زيرا مطلبى را بيان مىكند كه هيچ ارتباطى با بحث ما ندارد، زيرا بحث ما در باره عصمت اهل حل و عقد از امت اسلام است، مىگوييم اگر منظور از كلمه" اولى الامر" اهل حل و عقد باشد بايد همه آنان معصوم باشند، در حالى كه چنين چيزى نه بوده و نه خواهد بود.
مىگوييم: آن چه عاملى است كه باعث مىشود اهل حل و عقد از مسلمانان در آرايى كه مىدهند معصوم باشند؟ و مگر بين اين عده با اهل حل و عقد ساير امتها فرق هست؟ و مگر تنها مسلمانان چند نفرى به نام اهل حل و عقد دارند؟ تمامى امتهايى كه تا كنون در بشر تشكل يافته، و حتى همه اجتماعات كوچك و بلكه همه قبيلهها و عشاير، چند نفرى داشتهاند كه مسايل گره خورده امت را حل، و مسائل خلاف آن را عقد كردهاند، چون بالآخره در هر جمعيت و امتى چند نفرى نيرومند و صاحب نفوذ و آگاه به مسائل اجتماعى امت خود رسيدگى مىكنند. خواننده محترم اگر در تاريخ جستجو كند، و
نظرات شما عزیزان:
موضوع مطلب : <-CategoryName->