
اولي الامر 14 قرن در پرده! (1)
اولي الامر در تفسیر الميزان
[سوره النساء (4): آيات 59 تا 70]
ترجمه آيات
هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد، و رسول و كارداران خود را- كه خدا و رسول علامت و معيار ولايت آنان را معين كرده- فرمان ببريد، و هر گاه در امرى اختلافتان شد براى حل آن به خدا و رسول مراجعه كنيد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد اين برايتان بهتر، و سرانجامش نيكوتر است (59)
مگر آن كسان را كه خيال مىكنند به كتاب تو و كتابهاى سلف ايمان دارند نمىبينى كه مىخواهند محاكمه نزد حاكم طاغوتى ببرند، با اين كه مامور شدند به طاغوت كفر بورزند، آرى اين شيطان است كه مىخواهد به ضلالتى دور گمراهشان كند (60)
وقتى به ايشان گفته مىشود به سوى حكمى كه خدا در كتابش نازل كرده- و حاكمى كه نشانىهايش را در آن كتاب بيان نموده- بياييد، و به آن حكم گردن نهيد، منافقين را مىبينى كه نمىگذارند اين سخن اثر خود را بكند، و با تمام نيرو مردم را از آمدن به نزد تو باز مىدارند (61)
با اين حال چطور وقتى به كيفر اعمالشان مصيبتى به ايشان مىرسد به نزد تو آمده سوگند مىخورند كه ما- در باز دارى مردم از اين كه نزد پيامبرشان بروند- جز احسان و ايجاد توافق بين دو طرف دعوى منظورى نداشتيم (62)
اينان همان كسانيند كه خدا مىداند در دلهايشان چيست، تو از آنان اعراض كن، و تنها به اندرز دادنشان بپرداز، به بيانى كه در دلهايشان بنشيند، و در فهماندنشان رسا باشد (63)
و ما هيچ رسولى نفرستاديم، مگر براى اين كه مردم او را به خاطر اينكه از طرف ما است اطاعت كنند، و اگر نامبردگان بعد از آن خلافكاريها- يعنى تحاكم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ- از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش كرده بودند، و رسول برايشان طلب مغفرت كرده بود مىديدند كه خدا توبه پذير و مهربان است، (64)
پس به پروردگارت سوگند- اينطور كه منافقين پنداشتهاند نيست،- ايمانشان واقعى نيست، مگر وقتى كه تو را در مشاجراتى كه برايشان پيش مىآيد. حكم قرار دهند، و در دل خود از هر حكمى كه راندى احساس آزردگى نكنند، و حكم تو را بدون چون و چرا بپذيرند (65)
اگر به آنان تكليف مىكرديم كه يكديگر را بكشيد، و يا از سرزمين خود بيرون كنيد، جز اندكى اين كار را نمىكردند، با اين كه اگر عمل كنند به آن چه اندرز مىشوند برايشان بهتر بود و بيشتر استوارشان مىكرد (66)
علاوه بر اين كه اجر عظيمى نيز به آنان مىداديم (67)
و به صراط مستقيم هدايتشان مىكرديم (68)
________________________________________
صفحهى 616
و كسانى كه خدا و اين پيامبر را اطاعت كنند، كسانى خواهند بود كه همدم انبيا و صديقين و شهدا و و صالحينند، كه خدا مورد انعامشان قرار داده، و چه نيكو رفيقانى (69)
اين تفضل از جانب خدا است، و دانايى خدا به احوال بندگانش كافى است (70)
بيان آيات
اين آيات به طورى كه ملاحظه مىفرماييد بىارتباط با آيات قبلش نيست، چون آيات سابق، از آيه" وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً ..." شروع شده است، گويا در اين زمينه سخن دارد: كه مردم را به سوى انفاق در راه خدا تشويق كند، تا زندگى همه طبقات مجتمع و حتى حاجتمندان از مؤمنين قوام يابد، و در همين زمينه كسانى را كه از اين عمل مشروع و واجب مانع مىشدند، و مردم را از آن باز مىداشتند مذمت مىكرد، و دنبال آن در اين آيات مردم را تشويق و تحريك مىكند، به اين كه خدا را اطاعت كنند، و رسول و اولى الامر را نيز اطاعت كنند، و بدين وسيله ريشههاى اختلاف و مشاجره و نزاع را قطع نموده، هر جا كه با يكديگر درگير شدند مساله را به خدا و رسولش ارجاع دهند، و از نفاق بپرهيزند، چنين نباشند كه به ظاهر اظهار ايمان كنند ولى وقتى خدا و رسول بعد از ارجاع مساله مورد اختلاف به ضرر يكى حكم كرد، ناراحت شوند، و كفر باطنيشان از اين كه تسليم حكم خدا شوند بازشان بدارد، و نيز تشويق مىكند به اين كه تسليم اوامر خدا و رسول باشند، و هم چنان اين مطالب را دنبال مىكند، تا برسد به آياتى كه دعوت به جهاد مىكند، و حكم جهاد را روشن مىسازد، و به كوچ كردن از وطن در راه خدا مىپردازد، پس همه اين آيات مؤمنين را براى جهاد در راه خدا تجهيز مىكند، و نظام داخليشان را منظم مىسازد،- البته يكى دو آيه در بين آنها هست كه جنبه جمله معترضه را دارد، ولى اين دو آيه اتصال كلام را بر هم نمىزند، هم چنان كه در تفسير آيه:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى" يعنى آيه 43 همين سوره به اين نكته اشاره كرديم.
[تفسير آيه شريفه:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"]
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" بعد از آن كه از دعوت به عبادت خدا به تنهايى و دعوت به شرك نورزيدن، و گستردن احسان در بين همه طبقات مؤمنين، و مذمت كسانى كه به اين طريقه پسنديده خرده مىگيرند، و مردم را از احسان و انفاق باز مىدارند، بپرداخت، در اين آيه به اصل مقصود برگشته، با زبانى ديگر چند فرع جديد را بر آن متفرع مىسازد، فروعى كه با آن اساس مجتمع اسلامى را مستحكم مىسازد، و آن عبارت است از تحريك و ترغيب مسلمانان در اين كه چنگ به
______________________________________
صفحهى 617
ائتلاف و اتفاق بزنند و هر تنازعى كه رخ مىدهد به حكميت خدا و رسول او واگذار نمايند.
و جاى هيچ ترديدى نيست كه آيه:" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ" جملهاى است كه به عنوان زمينه چينى براى مطلب بعدى آورده شد، و آن مطلب عبارت است از اين كه دستور دهد مردم در هنگام بروز نزاع به خدا و رسول او مراجعه كنند، هر چند كه آيه مورد بحث در عين حال كه جنبه آن زمينه چينى را دارد، مضمونش اساس و زيربناى همه شرايع و احكام الهى است.
و دليل بر زمينه بودنش ظاهر تفريعى است كه جمله:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ..." بر جمله مورد بحث دارد، و نيز بعد از آن، جملههاى بعد است كه يكى پس از ديگرى از جمله مورد بحث نتيجهگيرى شده، يك جا فرموده:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ ..." و دنبالش فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ..." و بعد از آن فرموده:" فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ..."
و نيز جاى هيچ ترديدى نيست كه خداى تعالى از اين دستور كه مردم او را اطاعت كنند منظورى جز اين ندارد كه ما او را در آنچه از طريق پيامبر عزيزش به سوى ما وحى كرده اطاعت كنيم و معارف و شرايعش را به كار بنديم، و اما رسول گراميش دو جنبه دارد، يكى جنبه تشريع، بدانچه پروردگارش از غير طريق قرآن به او وحى فرموده، يعنى همان جزئيات و تفاصيل احكام كه آن جناب براى كليات و مجملات كتاب و متعلقات آنها تشريع كردند، و خداى تعالى در اين باره فرموده:" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ" «1»، (ما كليات احكام را بر تو نازل كرديم تا تو براى مردم جزئيات آنها را بيان كنى) دوم يك دسته ديگر از احكام و آرايى است كه آن جناب به مقتضاى ولايتى كه بر مردم داشتند و زمام حكومت و قضا را در دست داشتند صادر مىكردند، و خداى تعالى در اين باره فرموده:" لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ" «2» (تا در بين مردم به آنچه خداى تعالى به فكرت مىاندازد حكم كنى). و اين همان رايى است كه رسول خدا (ص) با آن بر ظواهر قوانين قضا در بين مردم حكم مىكرد، و همچنين آن رايى است كه در امور مهم به كار مىبست، و خداى تعالى دستورش داده بود كه وقتى مىخواهد آن راى را به كار بزند قبلا مشورت بكند، و فرموده:" وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ" «3»، (با مردم در هر امرى كه مىخواهى در باره آن تصميم بگيرى نخست مشورت بكن و همين كه تصميم گرفتى بر خدا توكل كن)، ملاحظه مىفرماييد كه مردم را در
_____________
(1) سوره نحل آيه 44.
(2) سوره نساء آيه 105.
(3) سوره آل عمران آيه: 159.
_______________________________________
صفحهى 618
مشورت شركت داده، ولى در تصميم گرفتن شركت نداده، و تصميم خود آن جناب (به تنهايى) را معتبر شمرده است.
حال كه به اين معنا توجه كرديد مىتوانيد به خوبى بفهميد كه اطاعت رسول معنايى، و اطاعت خداى سبحان معنايى ديگر دارد هر چند كه اطاعت از رسول خدا (ص)، در حقيقت اطاعت از خدا نيز هست، چون تشريع كننده تنها خدا است، زيرا او است كه اطاعتش واجب است، هم چنان كه در آيه:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ"، وجوب اطاعت رسول را هم منوط به اذن خدا دانسته، پس بر مردم واجب است كه رسول را در دو ناحيه اطاعت كنند، يكى ناحيه احكامى كه به وسيله وحى بيان مىكند، و ديگر احكامى كه خودش به عنوان نظريه و رأى صادر مىنمايد.
[وجه تكرار كلمه" اطيعوا" در آيه شريفه]
و اين معنا- و خدا داناتر است- باعث شده است كه كلمه (اطاعت) در آيه تكرار شود، چون اگر اطاعت خدا و رسول تنها در احكامى واجب مىبود كه به وسيله وحى بيان شده، كافى بود بفرمايد" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"، ولى چنين نكرد، و كلمه (اطيعوا) را دو باره آورد، تا بفهماند اطاعت خدا يك نحوه اطاعت است و اطاعت رسول يك نحوه ديگر است، ولى بعضى از مفسرين گفتهاند تكرار كلمه (اطيعوا) صرفا به منظور تاكيد بوده، و اين حرف به هيچ وجه درست نيست، زيرا اگر هيچ منظورى به جز تاكيد در بين نبود، ترك تكرار، اين تاكيد را بيشتر افاده مىكرد، و لذا بايد مىفرمود" اطيعوا اللَّه و الرسول ..."، چون با اين تعبير مىفهمانيد اطاعت رسول، عين اطاعت خداى تعالى است، و هر دو اطاعت يك هستند، بله اين كه تكرار، تاكيد را مىرساند، درست است، اما نه در هر جا.
و اما اولى الامر هر طايفهاى كه باشند، بهرهاى از وحى ندارند، و كار آنان تنها صادر نمودن آرايى است كه به نظرشان صحيح مىرسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور كه اطاعت رسول در آرايش و اقوالش بر مردم واجب بود، و به همين جهت بود كه وقتى سخن به وجوب رد بر خدا و تسليم در برابر او كشيده شد. و فرمود وقتى بين شما مسلمانان مشاجرهاى در گرفت بايد چنين و چنان كنيد، خصوص اولى الامر را نام نبرد، بلكه وجوب رد و تسليم را مخصوص به خدا و رسول كرد، و فرمود:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ، إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ..." (يعنى پس اگر در چيزى نزاع كرديد، حكم آن را به خدا و رسول برگردانيد ...)، و اين بدان جهت بود كه گفتيم روى سخن در اين آيه به مؤمنين است، همانهايى كه در اول آيه كه مىفرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ..."،
مورد خطاب بودند، پس بدون شك معلوم مىشود منظور از نزاع هم، نزاع همين مؤمنين است، و
_________________________________________
صفحهى 619
تصور ندارد كه مؤمنين با شخص ولى امر- با اين كه اطاعت او بر آنان واجب است- نزاع كنند، به ناچار بايد منظور نزاعى باشد كه بين خود مؤمنين اتفاق مىافتد، و نيز تصور ندارد كه نزاعشان در مساله راى باشد،
موضوع مطلب : <-CategoryName->